نوشته شده توسط : الف آرشام

کانون گرمابخش خانه مان 

شومینه ایست
با هیزم های آجری
صبح ها خاموش

شب ها
جوراب ها..لباس های خیس
در کنارش لِنگ ها.. آستین هایشان را دراز می کنند 
گرما می گیرند...خشک می شوند

زمستان است

" بابا یه دقیقه اون کنترل روبده من"
" بزن سه فوتبال داره"
" چه خبره صداش رو کم کن."
و ما تلویزیون تماشا می کنیم


از سر دودکش ها دود بلند می شود

 

پی نوشت: قسمتی از نمایشنامه "مادر فعلا یک چیزی بخوریم بعدش.."



:: موضوعات مرتبط: اشعار , ,
:: برچسب‌ها: کانون , شومینه , نمایشنامه , دودکش , گرما , خانواده , شعر سپید ,
:: بازدید از این مطلب : 784
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 18 شهريور 1393 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد